نیروانا و سانیار فرشته های زمینی من...

نیروانای مامان این عکس 40 روزگی شماست.من عاشق شمام فندق مامان.   ...

نیروانای مامان این روزا خیلی سرم شلوغ آخه علاوه بر رسیدگی به شما دنبال کارهای دانشگاه هم هستم.عزیز دلم این عکس یک ماهگیته بی صبرانه منتظره دیدن لحظه به لحظه بزرگ شدنتم .دوست دارم وروجک مامان .   ...

عزیز دل مامان یک هفته قبل از بدنیا اومدن شما درد داشتم البته دردهای کم آخه مامان می خواست شما رو طبیعی بدنیا بیاره آخه خیلی دربارهی زایمان طبیعی اطلاعات بدست آوردم و متوجه شدم خیلی مزیت ها نسبت به زایمان سزارین داره.روز شنبه 12 اسفند دردهام شروع شد ادامه داشت تا اینکه روز 15 اسفند یکم شدیدتر شد البته دردها قابل تحمل بود .تا اینکه روز 17 اسفند ساعت 4 بعدازظهر سر میز ناهار دردهای من خیلی زیاد شد که پدر سریع من و بیمارستان رسوند.انقد سریع زایمان من پیش رفته بود که وقتی بیمارستان رسیدم بهم گفتن شانس آوردی بچه تو ماشین بدنیا نیومد انقد همه چی سریع پیش رفت که  دکترم نتونست خودش و به بیمارستان برسونه تازه دکتری هم که بالای سرم اومد وقت نک...

قربونت برم که مثل یه فرشته خوابیدی.     ...

جوجه ی مامان این عکس 2 روزگی شماست.روزی که مامان از بیمارستان مرخص شد.بی صبرانه منتطر دیدن لحظه به لحظه بزرگتر شدنتم.دوست دارم .   ...

نیروانای مامان اصلا وقت نکردم بعد از هفته 35 به بعد رو برات بنویسم.آخه هم اسباب کشی داشتیم هم من زیاد حالم خوب نبود .عزیزم برات کلی اسباب بازی و لباس خریدم که حتما عکساش رو تو وبلاگت می زارم.جو جه ی مامان الان که برات می نویسم شما 20 روزت .شما تو پایان هفته 39 روز 17 اسفند 91 ساعت 17:35 پا به این دنیا گذاشتی.خیلی برای مامان عزیزی حتما عکس ها و خاطرات زایمانم رو برات تو وبلاگت میزارم.دوست دارم فینگیل مامان. ...

نیروانای مامان خیلی خوشحالم که خدا تو رو به من داده.عزیزم خیلی این روزا سرم شلوغ آخه خدا شما رو قبل عید به من هدیه داده حتما بعد تعتیلات عکسای نازت رو میزارم تو وبلاگت.دوست دارم یکی یدونه مامان .   ...