نیروانانیروانا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره
سانیارسانیار، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
زندگی مشترکمانزندگی مشترکمان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نیروانا و سانیار فرشته های زمینی من...

پارک

سلام عسلم.قربونت برم که جدیدا تو کالاسکت می مونی اونم با کشف اینکه شما می خواستی به یه چیزنرم تکیه بدی و این فرصتی برای من شده که تو عسلم و ببرم پارک.عاشق دیدن بازی بچه ها هستی وکلی ذوق می کنی . راستی مادر بزرگتم غذا خورت کرد و من به همراه نیروانایه دنیا از مامانم ممنونیم .عزیز دلم روزها خیلی زود سپری می شه و شما هم روز به روز بزرگتر میشی امیدوارم همیشه من و توکنار هم مثل این روزا شاد باشیم .امروز که رفتیم پارک پیش خودم می گفتمکی می شه نیروانای من بازی کنه .عاششششششششقتم گربه ی مامان . و این هم خوابیدن دخملی من بعد از کلی بازی ...
9 شهريور 1392

عروسک خوش تیپم

عروسک نازم عزیز دلم که انقد خوش تیپی این روزا هر موقع می برمت بیرون کلی قربون صدقت همه میرن و از اونجایی که شما هم خیلی خوش خنده ای همه عاشقت می شن.همسایمون دیروز اومده بود و میگفت ما اصلا صدای بچت و نمی شنویم ...آخه عزیز دلم شما خیلی دختر آرومی هستی و انقد همه چیزت روبراه اصلا گریه یا اذیت نمی کنی.عاشقتم دختر خوش اخلاقم.راستی همه می گن به مامانم یعنی مادر بزرگت رفتی آخه اونم خیلی خوش اخلاق. این روزا خیلی عزیزم به تو فکر می کنم و گاهی می گم اگه دخترم در آینده تنها باشه یعنی یکی یکی یدونه بهتر یا اینکه یه خواهر یا برادر دیگه هم داشته باشه.نمی دونم چه کاری درست ولی در مورد این قضیه باید یه مشاوره برم.آخه می خوام اگه یه بچه دیگه خو...
9 شهريور 1392

کار جدید دخترم

عزیز دلم این روزا خیلی شیطون و با نمک شدی یه جورایی خوردنی شدی .جدیدا عاشق این هستی که بشینی رو تختت و با اسباب بازیهات که روی دوشک تعویضت بازی کنی-کار دیگت این که عاشق تلفن شدی و تا زنگ می خوره صدا در میاری تا بزارم تو گوشت و وبا دقت گوش می دی -عزیزم زدن روی وسایل و چنگ زدن هم شده تفریحت و کلی با این کارت ذوق می کنی . راستی کلی برنامه چیده بودم برای دندونیت برای شهریور ماه و مثل اینکه شما ما رو سر کار گذاشته بودی و کلا علایم دندون دراوردنت از بین رفته ... ...
6 شهريور 1392

پشیمون شدنم

سلام نبض زندگی من.دختر یکی یدونم.عزیزم هر چی فکر کردم دیدم نمیتونم تو رو تنها بزارم آخه اینجوری هم درسم هم سرکارم.با یکی از استادامم مشورت کردم گفت اول برو کارشناسی ارشدت و بگیر بد کار و کلی واسم از دلایل این کار گفت.بحرحال خبر خوب اینکه پیش تو جیگرم هستم مگر مواقع درس خوندن که باید بری پیش مادربزرگت. ...
1 شهريور 1392

سرکار رفتن من

سلام جوجه ی مامان.نفسم.هستی.مامان عاشقت و روز به روز بیشتر دلش برات می تپه. دختر نازم قراره از شنبه برم سر کار و شما باید پیش مامانم یعنی مادر بزرگت بمونی.خیلی ناراحتم آخه همینجوریش بخاطر درسم همش پیش مادر بزرگتی حالا هم بای تمام روز رو بمونی. عزیز دلم روزهایی رو که با تو میگذرونم قشنگترین لحطه هاست و در اون زمان دوست دارم ساعت بایسته و من و تو در اون لحظه بمونیم.باورت نمیشه که وقتی قهقه می زنی ناخوداگاه اشک توی چشمم جمع می شه و خدارو از بابت داشتنت شکر می کنم. دختر نازم یکی یدونه مامان دلم راضی نمی شد برم سر کار ولی برای آینده تو و راحتی آیندمون مجبورم و همچنین برای سوابق کاریم خوبه و این...
30 مرداد 1392

شیطنت های نیروانا در ماه 6

سلام عروسک نازم دخترم که انقد فرشته ای. عزیز دلم روز به روز داری بزرگتر می شی ودر عین حال شیطون تر . ملوسکم هر روز با دیدنت خدا رو بخاطر داشتنت شکر می کنم و از خدا می خوام خودش محافطت باشه. اومدم از شیطنتات بگم: نفسم از کالاسکت کاملا می ترسی و تا می زارمت توش گریه می کنی توری که کبود می شی .خیلی دوست دارم بعد ار طهرا ببرمت پارک تا انقد تو خونه نباشی ولی عزیزم نمیمونی تو کالاسکه.تازه بیرونم که می برمت زود خسته می شی و گریه... کاملا بغلی شدی و از صبح تا شب باید تو بغل باشی... دیگه تو کریر هم نمی مونی و تا میزارمت تمام تلاشت و می کنی که ازش بیای بیرون یا عروسکاش و بکنی خیلی دوست داری وای...
26 مرداد 1392

ناراحتی

سلام عروسک نازم.این روزا خیلی عصبانی هستم.آخه بعضی از آدمای دوروبرمون خیلی عصابم و خورد می کنن و من فقط به احترام سنشون چیزی بهشون نمی گم .این روزا خیلی دوست داشتم تو بزرگتر بودی و می فهمیدی چی می گذره و می شستی کنارم و با هم دردودل می کردیم .نمی تونم به پدرتم زیاد فشار بیارم آخه اونم این روزا خیلی دغدغه داره و نمی تونه من و درک کنه .عزیزم کاش تو می فهمیدی و و حداقل تو درکم می کردی.این و باید بدونی که هیچ کس مثل مامان نگران ودلواپس تو نیست.با تمام وجودم دوست دارم و سعی می کنم مادری باشم که در آینده به من افتخار کنی . دلم واسه روزهای اولی که بدنیا اومده بودی خیلی تنگه.اینم یه عکس از اون روزا:...
20 مرداد 1392