خاطرات دومین مسافرت نیروانا
سلام دختر نازم.عزیزتر از جونم.از مسافرت امروز برگشتیم خیلی خستم عزیزم. می خوام از سفر گل دخترم بگم.عروسک ایندفعه خیلی راحت تر بودی ولی فقط تنها مشکل این بود که اشتهات خیلی کم شده بود و غذا نمی خوردی .تمام روزو می گشتیم و خدا رو شکر شما اذیت نمی کردی بلکه از بیرون رفتن لذت می بردی.عزیزم رستوران که میرفتم مدام به همه می خندیدی و می خواستی بری بغل همه فدات بشم که انقد اجتماعی هستی . عزیزم با قلب کوچیکی که داری منو ببخش زیاد شرایط روحی خوبی ندارم که برات بیشتر بنویسم فقط به عشق تو عزیزکم چند خطی نوشتم که بگم تو سخت ترین شرایط روحی هم از ثبت خاطراتت دست نمی کشم. ...