نیروانانیروانا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره
سانیارسانیار، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
زندگی مشترکمانزندگی مشترکمان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نیروانا و سانیار فرشته های زمینی من...

14 ماهگی عروسکم

سلام عروسک نازم 14 ماهگیت مبارک دختر عزیزتر از جونم. عروسکم روز به روز شیرین تر و بزرگ تر می شی و من بیشتر عاشقت می شم هستی من.این پست شاید پست آخری باشه که از تنهایی هات با خودم می نویسم الان که برات می نویسم تو هفته ی 38 بارداری هستم شاید پست بعدی پسته دونفره یه تو و سانیار باشه.عزیز دلم امروز طبق عادت هر روزمون پارک بردمت آخه این بارداری فرصت خوبی بود برای با هم بودن چون من تمام کلاس هام و تعطیل کردم و دانشگاه هم غیر حضوری واحد برداشتم.امروز وقتی بهت نگاه می کردم از طرفی خوشحال بودم که دیگه داری از تنهایی در میای و از طرفی ناراحت که تو عزیز یکی یدونم فقط 14 ماه رو کنار من و پدرت به تنهایی بودی و تنها عزیز خونه.ولی عزیزم با روحیه...
17 ارديبهشت 1393

روزهای سخت و شیرین

سلام عروسک نازم.تک دختر مامان عزیزم این روزها انقد شیرین شدی که همش می ترسم چشمت بزنن.فوق العاده اجتماعی و خوش رو هستی و به شدت با محبت کلا با همسن و سال های خودت فرق داری.عزیزم ببخشید که دیر میام آپ می کنم آخه این روزها اصلا روحیه و حالم خوب نیست و از شبها بگم که به سختی می خوابم و شما هم 10 روز که داری دندون در میاری و این دندون شما هی کم کم میزنه بیرون و انقدر بخاطر درد دندونت شبا از خواب می پری که من واقعا حالم بدتر می شه و شاید در طول شب 3 یا 4 ساعت بخوابم.بخاطر همین الان 1 ماه که سردرد دارم ولی بجاش شانسی که اوردم نزدیک مامانمم و مدام در طول روز خونه مادر بزرگت خوابم.واقعا ازش ممنونم که شما رو نگه می داره تا من بخوابم و استراحت کنم.ال...
10 ارديبهشت 1393

اولین کوتاهی موی نیروانا عروسکم

سلام عروسک نازم.با اجازتون من و پدر موی شمارو از ته زدیم با ماشین .گفتیم 1 بار اینکارو بکنیم آخه ملوسکم بغلای موهات هنوز موهای نوزادیت بود که رشد نمی کرد و کم بود و ما باید موهات و از ته می زدیم.عروسک نازنم با وجود اینکه موهای نازت و زدیم زیبا ترینی.راستی موهای نرم و نازتم نگه داشتیم با پدر از بس که تو واسه ما عزیزی. نیروانای مامان از این روزات بگم که عاشق پارکی و عاشق نی نی هایی که میان پارک.تازه دختر زرنگم یاد گرفته خودش از سرسره بیاد پایین جالب اینجاست که دختر شجام اصلا نمی ترسه از هیچ چیز حتی از تاریکی و من از این بابت خیلی خوشحالم. عزیز دلم الان که برات می نویسم هفته 34 بارداریم تموم شده و روزها برام خ...
25 فروردين 1393

دندون بالا در اومد

سلام دختر نازم.عزیز دلم که این روزا بخاطر امتحاناتم نمی تونم زیاد بهت برسم.عروسک مامان روز به روز داری بزرگتر می شی و کارای جدید یاد می گیری.الان که تو ماه 11 هستی همه کارات جلوتر از سنت و من همیشه بهت افتخار می کنم.تو این ماه دیگه کاملا راه میری و حتی الن داری تمرین می کنی برای دویدن.بازی جدید یاد گرفتی اینکه مدام فرار می کنی از دستمون و می خوای ما هم بیام دنبالت و بگیریمت و شما هم ریسه بری از خنده.لجبازی و زور گفتنم یاد گرفتی وقتی می خوای بغلت کنیم مدام پاهات و می کوبی به پاهای ما و وقتی چیزی و می خوای دستو پات و به معنای اعتراض می کوبی زمین.این روزا عاشق موبایل شدی و موبایل که ببینی بی خیال نمی شی.راستی عاشق سر خوردن رو سرامیک هم هستی.از...
18 فروردين 1393

13 ماهگی عروسکم

سلام عروسک من اول از همه 13 ماهگیت مبارک . دختر عزیزم ببخش که مامان وقت نکرد زودتر بیاد و این پست و برات بزاره.تا همین امروز درگیر تحقیق های دانشگاهم بودم . عروسک مامان دوست دارم اول از تولدت بگم که خودت مجلس و تو دستت گرفته بودی و نیم ساعت خودت تنهایی رقصیدی طوری که مهمونات همه تعجب کرده بودن.عزیز دلم اصلا خجالتی نیستی و خیلی اجتماعی هستی و سریع با همه اخت می شی.عروسکم روز تولدت با نگاه کردن بهت همش بغض داشتم و باورم نمی شد که این دختر کوچولو که می رقصه دختر من که یک ساله شده .عزیز دلم خدا رو شاکرم که تو فرشته ناز و سالم و به من داد و با اومدن تو من مادر شدم.عزیزم امیدوارم هر سال تاریخ تولدت یعنی 17 اسفند کنار هم باشیم و سال ها...
18 فروردين 1393

روزهای سخت

سلام عروسک نازم.دختر عزیزم نتونستم بیام برات پست جدید از تولدت و اتاق تو و سانیار بزارم و از کارای نازت.گربه ی مامان وارد سال 93 شدیم و  روزهای تعطیلی فروردین انقد سرمون شلوغ که وقتی برامون نمیمونه.عزیز دلم الان من 32 هفتمه و چیزی به دیدار ما با سانیار نمونده.ولی دخترم اصلا حالم خوب نیست این روزهای آخر بارداری فشار زیادی به بدنم میاد.هفته دیگه سونو میرم و با کلی عکس و خبر برات میام و یه پست جدید میزارم.دوست دارم نفس مامان   ...
10 فروردين 1393

خبرهای خوب وبد

سلام عروسک نازم میدونم این روزا اصلا وقت نمی کنم بیام برات پست بزارم ولی بدون شرایطی که پیش اومده اجازه نمی ده.دختر نازم اول از همه بگم که من 8 روز که به شدت سرما خوردم و از شانس بد من این سرماخوردگی زمانی اتفاق افتاده که من 2 تا امتحان داشتم و هوا بشدت آلوده شده بیشتر از خودم نگران سانیارم خیلی براش آلودگی بده و من دومین باره که تو بارداریم سرما می خورم. .عزیزم بدتر از همه اینا اینه که شما هم 3 روز که سرماخوردی و حالت خوب نیست عزیزم از خدا خواستم که هر چه سریع تر خوب بشی آخه این سومین باره که تو زمستون سرما می خوری .دختر نازم با وجود حال بدم و بارداریم سعی می کنم بهت برسم 3 شبه که خواب نداری و من هم پا به پات بیدارم همه اینها برام تحملش&nb...
11 اسفند 1392

10 ماهگی

سلام یدونه دختر مامان گل خونم .عزیز دلم اول از همه 10 ماهگیت مبارک ... دختر زرنگم نازم انقدر پشت کار داری که کاملا دیگه راه می ری و من هر جا میریم از ترس اینکه چشم نخوری سنت و بیشتر می گم .آفرین به دختر زرنگم که این پشت کارت و زرنگیت به خودم رفته . عزیز دلم از سرما خوردگی بگم که هنوز نه من و نه شما و نه پدرت کامل خوب نشدیم و با این هوای بدم انتظار دیگه ای نمی شه داشت. . الان خبر بد دیگه اینه که هنوز کامل سرماخوردگیت خوب نشده داری دندون در میاری و لثت به شدت باد کرده و شما بی تابی .شب تو خواب داد می زنی و گریه و من باید تا صبح چند بار از خواب بیدار بشم و رو پا بزارمت تا بخوابی و آروم بشی.فقط از خدا می خوام با این حال بد و...
11 اسفند 1392